یک دنیای بهتر: رسانه های متعددی اشاره به احتمال حمله نظامی آمریکا به تاسیسات هسته ای و مراکز فرماندهی نظامی و هدایت رژیم اسلامی میکنند. آیا کشمکش های آمریکا و رژیم اسلامی به یک رو در رویی نظامی کشیده خواهد شد؟ کدام فاکتورها احتمال حمله نظامی را تشدید کرده است؟ تبلیغات جنگی، فشار و تهدید برای به سازش کشاندن یا تدارک لازم برای حمله نظامی کدامیک محتمل ترند؟ آیا در صورت حمله احتمالی ما با عملیاتی "شوک و بهت" در عرض چند روز مواجهه خواهیم بود یا این حملات چاشنی یک جنگ دراز مدت تر خواهد شد؟ سناریوهای جنگی احتمالی کدامها هستند؟
علی جوادی: دور جدیدی از حدس و گمان و "درز اطلاعات نظامی" در رسانه ها شروع شده است. مراکزی که باید مورد حمله نظامی قرار بگیرند با دقت بیشتری مورد بحٽ قرار میگیرد. رسانه های اصلی پایتختهای اروپا و آمریکا به این مساله پرداخته اند. آمادگی های لازم بمنظور مقابله نظامی در هر دو سو در حال شکل گرفتن است. سه ناوگان هواپیمابر آمریکا در خلیج مستقر شده است. فاز جدیدی از تحریم های اقتصادی در حال شکل گیری است. وزیر خارجه فرانسه "اشتباها" صحبت از اجتناب ناپذیر بودن جنگ میکند. صحبت از "زمان" حمله و نه "آیا" حمله است.
علیرغم این شرایط و تنش ها مسلما نمیتوان با قطعیت از وقوع حملات نظامی و دریایی و یا جنگی تمام عیار میان دو قطب تروریسم بین المللی صحبت کرد. اما تمامی شواهد حاکی از گسترش تبلیغات جنگی و تشدید تخاصمات و تقابل این دو قطب است. محدوده مانورهای سیاسی و دیپلماتیک رو به باریک تر شدن است. میگویند بعد از فاز "دیپلماتیک" و "اقتصادی" عملیات و فاز "نظامی" در دستور قرار خواهد گرفت. فاکتورهای معینی این تشدید احتمال را توضیح میدهند. شکست سیاسی و عدم موفقیت نظامی آمریکا در عراق مهمترین عامل در این شرایط است. جامعه عراق در هم کوبیده و نابود شده است. صدام حسین سرنگون شد. اما آمریکا نتوانست به موقعیت سیاسی و ٽبات نظامی مورد نظر خود دست یابد. آمریکا ناچار به کم کردن نیروی نظامی و خروج تدریجی از عراق است. فشار فزاینده افکار عمومی در آمریکا و جهان، تغییر تناسب در هیات حاکمه آمریکا بخشی از این "اجبار" را توضیح میدهند. در حال حاضر رژیم اسلامی برنده جنگ در عراق و نیروی اصلی چه در حاکمیت و چه در "زمین" سیاسی عراق است. رژیم اسلامی مدعی هژمونی سیاسی و نظامی در منطقه است.
خروج آمریکا از عراق مترادف با پیروزی و تٽبیت موقعیت رژیم اسلامی در عراق است. تکرار متفاوتی از "سندروم ویتنام" است. در چنین شرایطی برای غول نظامی آمریکا منطقا یک راه حل برجسته میشود و آنهم حمله نظامی به جمهوری اسلامی است. ماشین نظامی آمریکا بمنظور حفظ موقعیت برتر و هژمونیک خود در منطقه و جهان نیازمند چنین عملیاتی است. نمیتوان از جنگ "عراق" شکست خورده بیرون آمد! باید حمله کرد. میلیتاریسم آمریکا در عین حال نیازمند صحنه عملیاتی دیگری برای قدرت نمایی است. پروژه "تک ابر قدرت جهان" نیازمند چنین لشگر کشی های دیگری است. جناحهایی در هر دو قطب تروریستی، چه در هیات حاکمه آمریکا و چه در هیات حاکمه رژیم اسلامی، جنگ را به نفع خود و عاملی در جهت تٽبیت موقعیت خود میدانند.
فاکتورهای دیگری نیز موانع چنین قلدری و ماجراجویی را کمرنگ کرده اند. فرانسه سارکوزی بر خلاف فرانسه شیراک تماما در کمپ آمریکا قرار دارد. فرانسه بدنبال کسب موقعیت رهبری در اروپا است. و این رهبری را نه در رقابت با آمریکا بلکه در همسویی با آمریکا دنبال میکند. فرانسه بعد از چند دهه خواستار پیوستن به پیمان نظامی ناتو است. اگر چه روسیه و چین در نقطه مقابل چنین پروژه ای قرار دارند، اما از وزن سیاسی لازم برای جلوگیری از چنین عملیاتی برخوردار نیستند.
استراتژیستهای نظامی صحبت از عملیات مشابه ای مانند عملیات "شوک و بهت" در عراق را میکنند. بیش از ۱۲۰۰ مرکز نظامی، مخابراتی، صنعتی و مراکز فرماندهی قرار است مورد حمله قرار بگیرد. میخواهند رژیم اسلامی را آنقدر بزنند که قادر به "عکس العمل" نباشد. این سناریو جنگی پوچ است. نه رژیم اسلامی آنچنان ناتوان است که در پس این عملیات تمام توان نظامی و عکس العملی خود را از دست دهد و نه جنگ به عملیات نظامی هوایی آمریکا محدود خواهد ماند و نه صحنه عملیات نظامی و در گیری دو قطب به حوزه جغرافیایی ایران محدود خواهد ماند. حمله نظامی آمریکا چاشنی یک جنگ تمام عیار در خاورمیانه خواهد شد. جنگ "نیابتی" را به جنگ "واقعی" تبدیل خواهد کرد. حمله نظامی آمریکا و جنگ تروریستها خاورمیانه را به آتش خواهد کشید. ابعاد و دامنه این را نمیتوان صرفا با یک جنگ منطقه ای مقایسه کرد. ابعاد این جنگ را باید با جنگهای فرا منطقه ای و بعضا جهانی مقایسه کرد.
یک دنیای بهتر: بهانه حمله نظامی تلاشهای رژیم اسلامی در دستیابی به سلاح هسته ای و غنی سازی اورانیوم است. آیا سازشی ممکن است؟ ملزومات و مبانی چنین سازشی چه میتواند باشد؟ کدام نیروها ناجی چنین تحولی خواهند بود؟
سیاوش دانشور: بحث حمله نظامی و شدت تبلیغات در باره آن، قبل از اینکه به سوی جنگ رفتن باشد تلاشی برای اعمال فشار است. اعمال فشاری که هدف خود را تحمیل توازنی به جمهوری اسلامی، رعایت قوانین بازی در منطقه، و دادن و گرفتن امتیازاتی براساس آنست. باید قلمرو تبلیغات را با هدف تبلیغات یکی فرض نکرد. اما معنی این موضوع این نیست که خطر جنگ منتفی شده است. در دنیای نظم نوین و عربده کشی نیروی تروریست و میلیتاریست و باند سیاهی، جنگ در ابعاد مختلف یک داده است و باید بعنوان یک وضعیت کمابیش یکسان فرض شود. مسئله یک جبهه معین نیست. ایران، افغانستان، عراق، لبنان، فلسطین، پاکستان، و بسیاری کشورهای منطقه در معرض این جنگ قرار دارند. در هر دور این مسابقه تروریستی تعداد بیشتری بناچار وارد مهلکه میشوند و یا به آن رانده میشوند. در افغانستان طلبان دارد برمیگردد. در عراق هر روز جبهه ها عوض میشود. در منطقه وضعیت به همین منوال است. ایران جدا از کل این روند و با اتکا به تبلیغات و جدلهای دولتهای آمریکا و جمهوری اسلامی قابل توضیح نیست. به نظر من هدف سرراست تر آمریکا و غرب تحمیل فشار به رژیم اسلامی در ایران و حتی تا آستانه جنگ رفتن برای جلو راندن خطی در درون رژیم اسلامی است که دستکم نقشی مانند کرزای و مالکی را ایفا کنند. برای آمریکا جمهوری اسلامی حکومت مطلوبی در شرایط امروز و کلا دنیای بعد از جنگ سرد با توجه به اعتراض و نفرت مردم اراین حکومت و خواستهای عمیقا انسانی شان است. برای آمریکا مشکل امروز جمهوری اسلامی همان مشکل بیست سال پیش نیست. آمریکا معضلی با وجود جمهوری اسلامی ندارد. حتی معضلی با جمهوری اسلامی اتمی دوست آمریکا ندارد. معضل آمریکا امتیازخواهی جمهوری اسلامی در ابعادی گسترده تر در منطقه است. و اساسا جنگ و رودروئی آمریکا و تروریسم دولتی با رژیم اسلامی و جنبش اسلام سیاسی، تحمیل این تناسب قوای جدید است. تناسب قوائی که دولتهای امثال حزب رفاه ترکیه، دولت اسلامی و کمتر ارتشی پاکستان، دولتهای اسلامی نزدیک به آمریکا در عراق و افغانستان و در اینمورد رژیم اسلامی در ایران است. تبلیغات برسر مسئله اتمی فقط تبلیغات است. همانطور که در مورد عراق بود. هدف استراتژیک آمریکا در جهان و منطقه و طرح اش برای خاورمیانه، جبهه های متعددی دارد که باید دنبال شود. اینکه دریچه ورود به موضوع چیست ثانوی است.
آیا سازشی ممکن است؟ به نظر من ممکن است. سازش برای تعداد بسیار بیشتری در هیئت حاکمه رژیمهای ایران و آمریکا و دولتهای منطقه و اروپای غربی مطلوبیت بیشتری دارد. مسئله اینست که اگر جنگ توسط جناح های دیوانه و میلیتاریست در دستور قرار گیرد، دیگر بهانه ها ابدا مهم نیستند. صف بندی نیروها هم چنان اولویت اساسی ندارند. در کیس عراق اینطور بود. آمریکا میخواست حمله کند و حمله کرد. منتظر هیچی نشد و وقتی هم معلوم شد اساس تبلیغات جنگ دروغ بوده است، با جابجائی چند مهره و مقداری تبلیغات از دو سو موضوع فیصله یافت. موقعیت نابسامان جناحهای جنگ طلب در هر دو سوی معادله، مخاطراتی که با شروع اولین بمباران کشورهای منطقه و جهان را تهدید میکند، مسئله بعد از جنگ و بمباران، باز شدن فصلی از جنگ گسترده و خونین در منطقه، از مهمترین عواملی هستند که شرایط را برای سازش مهیا میکنند. با اولین بمباران صحنه خلیج و کشورهای منطقه صحنه جنگ و ترور میشود. با بمباران که رژیم اسلامی سرنگون نمیشود. هارترین جناح های آدمکش و تروریست به جان مردم در ایران و منطقه می افتند. اسرائیل و عراق و افغانستان و کشورهای حاشیه خلیج عملا وارد جنگ میشود. اعمال سیاست تحریم اقتصادی بعد از جنگ هم مشکل آمریکا را حل نمیکند. همه اینها مسائلی هستند که سازش و یافتن فرمولی که جنگ "شکست خورده" نداشته باشد، را جلوی همه گذاشته است. مبانی چنین سازشی بدوا برسمیت شناسی جمهوری اسلامی بعنوان یک قدرت منطقه ای و دادن سهمش در مقابل قبول آمریکا و همراهی با طرحهای منطقه ایش است. احمدی نژاد علیرغم تمام نمایشات اش در نیویورک اعلام کرده است که آماده مذاکره مستقیم و برابر با دولت آمریکا است. رژیم اسلامی و در راس آن خامنه ای از مذاکره با آمریکا ابائی ندارند. مسئله شان شرایط مذاکره است. در نتیجه نیروهای معروف به اهل سازش در رژیم تنها در مواقع پیچیده آنهم برای بازکردن دریچه تداوم مذاکرات ظاهر میشوند. قرار نیست رژیم اسلامی از طریق جناحهای مرکز با آمریکا مذاکره کند. امتیاز مذاکره با آمریکا معنی روشن سیاسی در صفبندی حکومت در داخل دارد. تردیدی نیست که رژیم اسلامی از تمام امکاناتش استفاده میکند اما ابتکار عمل را دست نیروهائی مانند خاتمی و امثالهم نمیدهد. سفر روحانی به آلمان و مصاحبه بعدی او در ایران بدنبال اظهارات رئیس جمهور فرانسه با سخنان احمدی نژاد در آمریکا مبنی بر آمادگی برای مذاکره تکمیل میشود. ممکن است عنوان شود که تیم بوش و چنی جنگ بویژه بعد از عراق جنگ نیاز دارند. این حقیقتی در آن هست، اما حل موضوع بطرق دیپلماتیک هم به اندازه "یک جنگ تمیز" همان نتیجه را دارد.
یک دنیای بهتر: حملات نظامی احتمالی هدفش سرنگونی رژیم اسلامی نیست. سیاستهای رژیم اسلامی حاکی از آن است که به استقبال این جنگ خواهد رفت. "جنگ یک مائده آسمانی است!" واکنش رژیم اسلامی در مقابل جنگ در برابر جامعه چه خواهد بود؟ استراتژی رژیم در قبال جنگ را چگونه می بینید؟ رژیم در پس این جنگ احتمالی چه اهدافی را دنبال میکند؟
آذر ماجدی: رژیم اسلامی در صورت حمله نظامی آمریکا به ایران سریعا یک حکومت نظامی تمام عیار اعلام خواهد کرد، سرکوب را شدیدتر خواهد کرد و هر معترضی را تحت نام جاسوس و همکار آمریکا دستگیر و اعدام خواهد کرد. رژیم اسلامی از این فرصت برای محکم کردن پایه های لرزان خود و ایجاد خفقان وسیع تر و سرکوب گسترده مخالفین در جامعه استفاده میکند. این سیاست را پیش از این نیز اتخاذ کرده است. جنگ ایران و عراق، هر چند که در دوره ای کاملا متفاوت بود، همین نقش مائده آسمانی را برای رژیم داشت. در آن مقطع هدف و استراتژی رژیم سرکوب کامل کلیه بازمانده های انقلاب تحت نام جنگ با نیروی خارجی بود و اکنون سرکوب هر گونه امکان بروز یک انقلاب دیگر و عقب نشاندن جنبش سرنگونی طلبانه در جامعه.
افزایش قیمت ها و تحمیل فقر بیشتر و گسترده تر بر مردم یکی دیگر از سیاست های رژیم خواهد بود. ما شاهد بودیم که چگونه بدنبال اولین اقدامات تحریمی دولت های غربی، رژیم اسلامی قیمت بنزین را افزایش داد. یکی از فاکتورهایی که باید در نظر داشت، حمایت علنی یا ضمنی جنبش ضد جنگ در سطح بین المللی و حمایت وسیع در سطح منطقه از رژیم خواهد بود. جنگ موقعیت رژیم اسلامی را درون منطقه، در میان نیروهای "ضد امپریالیست" و بویژه جنبش اسلامی تقویت خواهد کرد. همانگونه که حمله نظامی به عراق و لبنان چنین نتیجه ای داشته است. به این اعتبار نیز رژیم اسلامی از این جنگ بعنوان یک مائده آسمانی استفاده خواهد کرد. اینها از نتایج بسیار زیان بخش و مخرب حمله نظامی است.
یک دنیای بهتر: جنگ یک رویداد زیر و رو کننده است. صف بندی سیاسی جامعه را دگرگون خواهد کرد. مخاطراتی که جنبش کمونیسم کارگری را تهدید میکند کدامها هستند؟
علی جوادی: جنگ دو قطب تروریستی در چنین ابعادی یک حادٽه گذرا و عادی و روزمره در تحولات جامعه نخواهد بود. جنگ تاٽیرات دیرپایی بر سیاست و رویدادهای اجتماعی بجا خواهد گذاشت. زندگی، سیاست، اجتماع، جنبشهای اجتماعی تماما وارد دور جدیدی از حیات خود خواهند شد. چنین جنگی صف بندیهای سیاسی موجود در جامعه را دگرگون خواهد کرد. جایی برای "سر در گمی" نخواهد بود. نیروهای بسیاری در کنار دو قطب متخاصم به حرکت درخواهند آمد. چه آنهایی که قرار است لشگر زمینی و عملیاتی چنین جنگی از جانب آمریکا شوند و چه آنهایی که از سر "دفاع طلبی ناسیونالیستی" در کنار رژیم اسلامی قرار خواهند گرفت. نیروی "جاذبه" جنگ از هر دو سو نیروهای بسیاری را بیشتر از گذشته به طرف خود خواهد کشید. هم اکنون شاهد بروز علائم چنین تحولی هستیم. داریوش همایون اعلام کرده است که در صورت وقوع جنگ در کنار رژیم اسلامی قرار خواهد گرفت. تحرک جدید نیروهای قومپرست بخشی از این سناریوی جنگی است. قربانیان جنگ بسیارند!
جنبش کمونیسم کارگری یک جنبش اجتماعی و مدعی تصرف قدرت سیاسی در جامعه است. اما این جنبش را دیوار چین از جامعه مجزا نکرده است. مخاطرات کنونی در جامعه در عین حال مخاطراتی برای این جنبش نیز هستند. این تحولات بدون تردید تاٽیرات معینی بر نیروهای فعال این جنبش بجای خواهد گذاشت. دو گرایش "راست" میتواند زمینه بروز و گسترش در این جنبش پیدا کند. از یک طرف گرایشی که جنگ را "زمینه" و عاملی "تلویحا مٽبت" در پیشبرد هدف سرنگونی طلبی خود قرار خواهد داد. بر این تصور است که جنگ باعٽ تضعیف رژیم اسلامی خواهد شد و فرصتی برای مردم برای خلاصی از شر رژیم اسلامی فراهم خواهد شد. و از طرف دیگر گرایشی که در مقابله با جنگ و تهاجم آمریکا و مصائب ناشی از آن به موضعی "ضد امپریالیستی" در مقابله با جنگ کشیده خواهد شد. زمینه های چنین سیاستهایی را در تاریخی نه چندان دور در دو حزب کمونیست کارگری و حزب حکمتیست شاهد بوده ایم. اینکه این دو گرایش چه زمینه هایی برای گسترش پیدا خواهند کرد، به فاکتورهای متعددی از جمله توان ما در تٽبیت خط "رسمی" کمونیسم کارگری گره خورده است. ما با قدرت در مقابل چنین خطوط "راستی" خواهیم ایستاد.
آذر ماجدی: صف بندی های سیاسی در نتیجه حمله نظامی تغییر میکند. جریانات ملی – اسلامی عمدتا پشت رژیم به صف خواهند شد. کلیه جلوه های غر و لند "اصلاحاتی" ملی – اسلامی ها تحت عنوان دفاع از "وطن اسلامی" خاموش خواهد شد. جریان راست پرو غرب دو دسته میشود: یکی پشت رژیم اسلامی تخت عنوان دفاع از وطن صف میکشد و دسته دیگر به حمایت از آمریکا و به امید رسیدن به نان و آبی بلند میشود. این شرایط وضعیت مردم و جنبش اعتراضی را سخت تر میکند. شکل دادن یک جنبش اعتراضی در مقابل رژیم و برای به زیر کشیدن آن با پیچیدگی های بیشتری مواجه میشود.
تا آنجا که به جنبش کمونیسم کارگری برمیگردد، متاسفانه در شرایط انشقاق و پراکندگی و سیاست های نادرست رهبری دو حزب کمونیست کارگری و حکمتیست، ما با یک جنبش یکدست و متحد روبرو نخواهیم بود. با توجه به سیاست های تاکنونی این دو حزب، نگرانی من از آنست که این دو حزب هر یک با نشان دادن تمایل به یک طرف جنگ عملا در خدمت این یا آن قطب قرار گیرند. بنا به تبیین و تحلیلی که از موقعیت دو قطب تروریستی در دنیا دارند، حزب حکمتیست محور مخالفتش را بر مقابله با آمریکا قرار خواهد داد و خواه ناخواه، خواسته یا نخواسته مساله سرنگونی رژیم حاشیه ای میشود. حزب کمونیست کارگری نیز که پیش از این در پیامی، از آمریکا خواسته بود بجای جنگ از آنها حمایت کند، عملا با آمریکا همسو خواهد شد. این یک خطر جدی است و موجب سردرگمی در جنبش کمونیسم کارگری خواهد شد. تلاش برای اتخاذ یک سیاست روشن در ضدیت با هر دو قطب باید به محور سیاست ما بدل شود.
سیاوش دانشور : اگر صورت مسئله بمباران و تهاجم نظامی جرقه اش توسط آمریکا و یا اسرائیل زده شود، که دو طرف برای این وضعیت هم خود را آماده میکنند، فورا خشن ترین دولت حکومت نظامی در تهران با اعلام مقررات ویژه جنگی اعلام موجودیت میکند. هر مخالف درونی تا چه رسد به مردم مورد تهاجم قرار میگیرد و موج ترور و کشتار فاشیستی بدوا از درون آغاز میشود. در کوتاه مدت یک رژیم اسلامی فشرده و دولت و ستاد جنگی شکل میگیرد. باید برای سرپانگهداشتن رژیم و کنترل اوضاع، جامعه را در بهت کامل ببرند. اولین نتیجه عملیات "شک و بهت" در داخل و برای مردم است. اپوزیسیون ایران حول جنگ قطبی میشود و ارتجاعی ترین نیروها موقعیت بهتری پیدا میکنند. سرنگونی طلبی و مبارزه کارگر و مردم علیه این وضعیت موقتا حاشیه ای میشود و صورت مسئله سیاست در ایران براساس جنگ و "دفاع از میهن اسلامی" طرح میشود. کمونیسم کارگری در وضعیت حمله نظامی درست مثل جنبش اجتماعی و طبقاتی اش تاثیر میپذیرد. شرایط برایش دشوار میشود و نوع فعالیت جدیدی در مقابلش قرار میگیرد. خطراتی که بلافاصله تهدید کننده است؛ موضعگیری شبه ناسیونالیستی و ضد امپریالیستی و نوعی اصولگرائی تفسیرگرایانه و پاسیف است. این باید روشن باشد که کمونیسم کارگری و جنبش آزادی و برابری یک طرف این بحران است. این جنگ سرنوشت ما را دارد رقم میزند. دخالت انقلابی در آن نمیتواند ایستادن غیر مستقیم و ضمنی کنار یکی از طرفین جنگ و یا اتخاد یک موضع غیر دخالتگرانه و ایدئولوژیک باشد. موضع ما در چنین شرایط فرضی باید متکی بر استراتژی طبقاتی ما در دوره مشخص جنگ استوار باشد. اینکه این موضع چه اشکالی بخود میپذیرد تابعی از درجه و حدت بحران است.
یک دنیای بهتر: مبانی استراتژیک سیاست حزب در قبال حمله نظامی و جنگ احتمالی کدامها هستند؟ تاکیدات حزب در صورت وقوع چنین رویدادی کدامست؟ کمونیسم کارگری چگونه باید برای مقابله با این شرایط آماده شود.
علی جوادی: جنگ بدون تردید شرایط کار و فعالیت ما را دشوار و پیچیده تر خواهد کرد. آنها که در صفوف اپوزیسیون دانسته و ندانسته "جنگ را مائده ای آسمانی" میدانند، ربطی به جامعه و انسانیت ندارند. نتیجتا یک هدف ما جلوگیری از وقوع چنین فاجعه ای است. ما بخشی از این مردم کارگر و زحمتکش هستیم. در هر شرایطی تلاش خواهیم کرد که از مصائب ناشی از جنگ بر مردم کم کنیم. و مردم را برای مقابله با چنین شرایطی آماده کنیم.
ما بارها تاکید کرده ایم که سیاست ما در قبال تحولات حاضر دارای دو رکن اصلی و استراتژیک است. ما در هر شرایطی، چه صلح چه جنگ، برای سرنگونی رژیم اسلامی و استقرار یک جمهوری سوسیالیستی، حکومتی متضمن آزادی، برابری، و رفاه مردم مبارزه میکنیم. برای ما سازماندهی یک انقلاب کارگری بمنظور بزیر کشیدن رژیم اسلامی امری تخطی ناپذیر و تاکتیکی نیست. از طرف دیگر ما مخالف هر گونه قلدری، زورگویی و فعال مایشایی ابر قدرت آمریکا و متحدین بین المللی اش هستیم. ما برای شکست سیاستهای نظم نوینی آمریکا تلاش میکنیم. ما نمیخواهیم مردم جهان زیر دست ژنرالهای پاگون به دوش و دست به ماشه و آخوندهای عمامه بسر و بمب به دست باشد. ما برای خلاصی بشریت متمدن از شر این وضعیت سیاه تلاش میکنیم. ما برای تغییر ماکروی وضعیت موجود و نه حفظ آن تلاش میکنیم. وضعیت موجود ناپایدار است. قابل دوام نیست. باید به نفع آزادیخواهی و برابری طلبی و انسانیت از هر سو تغییر کند.
سیاست ما تلاش برای به میدان کشیدن بشریت متمدن در تقابل با جنگ تروریستها، در مقابله با جنگ و حمله نظامی آمریکا، در تقابل با رژیم آدمکشان اسلامی و برای دستیابی به گسترش قدرت اردوی آزادی، برابری و رفاه در سطح جهان و ایران است. در ایران با اتکاء به جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم، با اتکاء به قدرت و توان جنبش کمونیسم کارگری و با تمام قوا خواهیم کوشید جلوی تعرض رژیم اسلامی به مردم و جنبشهای آزادیخواهانه و برابری طلبانه را در هم بشکنیم و ورق را برگردانیم. هر چند که شرایط در پس جنگ برای مردم و ما سخت تر خواهد شد، اما استراتژی ما برای پیروزی و تصرف قدرت سیاسی پایه ریزی شده است. ما هم برای کم کردن رنج و مشقات مردم مبارزه میکنیم و هم برای تصرف قدرت سیاسی سازماندهی جامعه ای مبتنی بر آزادی و برابری و رفاه همگان.
بدینمنظور ما میکوشیم به نیروی پرچمدار جنبش کمونیسم کارگری تبدیل شویم. مرجعیت سیاسی و فکری این جنبش را در شرایط خطیر جنگی شکل و قوام دهیم و با توان عظیم این جنبش برای به میدان کشیدن بشریت متمدن بر خطوطی که اشاره کردم، تلاش کنیم.
آذر ماجدی: حزب اتحاد کمونیسم کارگری در مقابل هر دو قطب این جنگ صف بندی میکند و مردم را به مبارزه با هر دو فرا میخواند. شعار ما باید سرنگونی رژیم اسلامی و مقابله با حمله نظامی باشد. ما خواهیم کوشید که مردم را از مخاطرات این حمله نظامی احتمالی آگاه کنیم و تلاش میکنیم که آمادگی لازم را حداقل در میان صفوف کمونیسم کارگری برای مقابله با مخاطرات جنگ ایجاد کنیم.
ما از هم اکنون این سیاست را اتخاذ کرده و به پیش میبریم. افشای سیاست میلیتاریستی آمریکا و استفاده ای که رژیم اسلامی از این سیاست خواهد برد به یکی از محورهای اصلی تبلیغاتی حزب باید بدل شود. این دو قطب هر دو جنگ طلب اند و به جنگ و ترور برای بقای خود و قدرت گیری نیازمند اند. این حقیقت را باید وسیعا در میان مردم ایران و در سطح بین المللی آشکار کرد. تلاش برای شکل دادن به جنبش اعتراضی و سازماندهی آن باید چندین برابر شود. ضمنا باید مخاطرات تلاش رژیم برای سرکوب گسترده را به مردم خاطر نشان کرد و جنبه احتیاط در ابتدای حمله نظامی را یادآور شد.
بنظر من رژیم قادر نخواهد شد که سرکوب و خفقان گسترده را برای مدتی طولانی ادامه دهد. لذا مردم باید آماده و مترصد باشند تا از این شرایط برای حملات گسترده تر به رژیم استفاده کنند. مساله بر سر اینست که کمونیسم کارگری باید در نهایت آگاهی، درایت و هشیار با این جنگ مقابله کند. توازن درستی میان مقابله جویی و اعتراض و ماجراجویی برقرار کند. این پیچیدگی کار ماست. وگرنه اطلاعیه دادن که مردم اعتراض کنید و کوتاه نیایید، کار آسانی است. تاکتیک های مقابله با هر دو طرف باید به دقت تعیین و اتخاذ شود. جنگ بطور واقعی برای مردم ایران و حتی منطقه یک تراژدی بزرگ است. مشقات بسیاری را بر مردم تحمیل خواهد کرد، مبارزه مردم برای سرنگونی رژیم را دشوار میکند و یک بار دیگر موقعیتی را برای تقویت اسلام سیاسی فراهم میاورد. کمونیسم کارگری یک وظیفه پیچیده و دشوار برای خنثی کردن این نتایج و تقویت مبارزه مردم در مقابل دارد.
سیاوش دانشور : اهداف در زمان جنگ اساسا همانها هستند که در دوره پیش از جنگ دنبال میکردیم. ما برای سرنگونی حکومت اسلامی و استقرار کمونیسم در ایران تلاش میکنیم. پیچیدگی اینبار اینجاست که ما در مقابل حمله به افغانستان و عراق موضع نمیگیریم. یک نیروی اپوزیسیون دولتی هستیم که مورد تهاجم نظامی قرار گرفته است و این جنگ بلافاصله تبعات جدی و وحشتناکی برای مردم و طبقه کارگر و اردوی آزادی و برابری ببار آورده و یا می آورد. ما نمیتوانیم در این بحران، به اعتبار سرنگونی طلب بودنمان، در مقابل سیاست میلیتاریستی و قلدرمنشانه آمریکا و موئتلفینش نایستیم. همینطور نمیتوانیم به اعتبار اینکه یک نیروی اپوزیسیون جمهوری اسلامی هستیم، حمله آمریکا را در جهت اهداف سرنگونی طلبانه خود ارزیابی کنیم. جهت و جبهه مبارزه را صرفا جمهوری اسلامی کنیم و در کنار آمریکا قرار گیریم. دو طرف درگیر این جنگ ارتجاعی منافع آنی و آتی و پلاتفرم سیاسی و اهداف اجتماعی ما را دنبال نمیکنند، سهل است در مقابل آن قرار دارند. ما حمله و هر گونه تهاجم نظامی به ایران را، تحت هر عنوان و پوشش و بهانه ای باشد، قویا محکوم میکنیم و یک رکن سیاست خود را ممانعت از چنین کابوسی میدانیم. ما موظفیم اردوی آزادی و برابری را در داخل و خارج برای مقابله با این بحران و با یک موضع مستقل و انسانی و ضد جنگ بسیج کنیم. در مقابل نیروهای متفرقه راستی که پشت دو سوی جنگ به خط میشوند، باید جبهه "جنگ نه" و "نه به جنگ طلبان" در دستور کار ما باشد. این تنها موضعی در قلمرو جنبش ضد جنگ در خارج ایران نیست. یک رکن مهم ممانعت از خطر تهاجم نظامی و جنگ تلاش برای تحرک بیشتر مردم در داخل کشور علیه تهدیدات نظامی است. در عین حال وقوع جنگ اوضاع را به سمت نظامی شدن بیشتر میبرد و بعد از مدتی کنترل اوضاع برای جمهوری اسلامی مسئله اساسی میشود. تصویر این نیست که آمریکا و موئتلفین بمباران وسیع میکنند و میروند و جمهوری اسلامی هم میرود می نشیند و قضیه با تداوم تحریم اقتصادی پیش میرود. جنگ و ترور وسعت و دامنه وسیع و غیر قابل باوری میگیرد. بسیاری از سیاستها در دستور قرار میگیرند که در شرایط امروز شاید موضوعیت ندارند. در شرایطی که آمریکا و موئتلفینش بسادگی در منطقه در تیررس جمهوری اسلامی هستند، برای کوتاه کردن دست رژیم اسلامی و جلوگیری از تحرک تروریستی اش، باید بتوانند همزمان با تهاجم نظامی کنترل مرزی رژیم در برخی استانها زیر سوال برود و دستش از عراق و افغانستان و مناطق استراتژیک کوتاه شود و یا بشدت سخت شود. یعنی طرح مایکل لدین را باید اجرا کنند. لازمه این کار سازمان دادن جبهه های فرعی تر قومی و مذهبی است. در چنین اوضاعی کمونیسم کارگری نمیتواند تماشاچی صحنه باشد. باید به عنوان یک نیروی نظامی هم در صحنه با قدرت حضور یابد. مسئله و سوال ساده اینست اگر شرایطی بوجود بیاید که ارتشهای دست ساز قومی بتوانند زیر چتر حمایت نظامی در مناطقی از ایران مستقر شوند، چرا کمونیسم کارگری از شرایط ایجاد شده به نفع مسلح کردن مردم و سازماندهی ارتش کارگری استفاده نکند؟ یک رکن دخالتگری کمونیستی در شرایط بهم ریخته و جنگی، دخالت نیروی نظامی کمونیسم کارگری است. ما باید برای شرایط جنگی و احتمال ازهم گسیختگی دولت مرکزی و عدم کنترلش بر همه کشور، خطر جلو انداختن جریانات قومی، و سرنوشت جنبش اجتماعی و طبقاتی مان در این اوضاع برنامه بسیار روشن و بدون ابهام داشته باشیم. منفعت کا در جنگ نیست. جنگ جنبش ما را به عقب میراند. ممانعت از جنگ سوال اساسی تر ماست. اما آمادگی نظامی و سازماندهی نظامی، در شرایطی که بدون خواست و اراده ما اوضاع را نظامی کردند، الزامی است. ما باید هدفمان را دنبال کنیم. بدوا باید مانع جنگ شویم. در صورت جنگ باید در صحنه نبرد در شرایط جنگی حضور داشته باشیم. تلاش برای شکل دادن به یک خط و استراتژی سیاسی علیه جنگ و علیه تروریستهای درگیر در جنگ در سطح بین المللی یک بخش کار است. بخش دیگر دخالت مادی و موثر در جنگ قدرت سیاسی است. در تهاجم نظامی و جنگ متعاقب آن، این سوال قدرت سیاسی است که به راس اوضاع رانده میشود. نیروهای مختلف حول جنگ برای همین هدف قطبی میشوند. کمونیسم کارگری هم بعنوان یک طرف جدال باید سیاست دخالتگرانه و موثری را اتخاذ کند و برای آن آمادگی و طرح و نقشه داشته باشد. *